سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















روزنوشت یک دختر بچه

دلم نوشتن میخواد اما حرفی ندارم .. حس خوبی نیست خب ... حس جان بیا بنویسمت .. بیا قربون شکلت .. 

نمی یاد احمق .. 


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/19ساعت 10:19 صبح توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

بدم می اید از لحظه های چه کنم چه کنم که هرکی بهت میرسه میگه استخاره کن .. خدا نکن این کارو با اعصاب من لطفا :(
بدم می یاد که در سن 25 سالگی کاسه چه کنم چه کنم دستم باشد. .. بدم می یاد ..خب ؟؟
خدا خودت یه کم به علایق و سلایقم نیگا بنداز که شرمنده خاص و عام نشیم ..قربون دستت شب جمعه ای :) 


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/13ساعت 11:33 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

نشستم بنویسم از تمام افکار یاس اوری که به ذهنم هجوم اوردند اما تصمیم گرفتم هیچ کدوم رو مکتوب نکنم .. مکتوب شدن یعنی باور ... نمیخواهم حتی باور کنم این افکار زاده ی ذهن منه !!!


نوشته شده در سه شنبه 90/11/11ساعت 1:31 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/29ساعت 1:56 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

یه جاهایی از زندگی هست که تا ابدالعمر ادم در تردید تصمیم درست اون لحظه میمونه .. حرفی که زده شده و مدام تو دلت میگی نباید میگفتم شاید ناراحت شده و از یه طرف راضی هستی که مستقیم حرفت رو زدی که موضعت مشخص بشه و به راه بیهوده نره !! اون لحظه هیچ وقت از ذهن ادم پاک نمیشن از بس که بین ذهن و دل پردازش میشن و جوابی نمیگیرن !!


نوشته شده در چهارشنبه 90/10/28ساعت 7:5 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

نیاز به زور دارم ..نیاز به برنامه زوری دارم ..نیاز به استرس و شلوغی دارم ..نیاز دارم از این همه ارامش و سکوت فاصله بگیرم ..مریض هم خودتی :|


نوشته شده در سه شنبه 90/10/27ساعت 10:57 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

چند روز قبل اعلام کردن که مطهری و کاتوزیان رد صداحیت شدن ..چند روز مردم رو درگیر اخبار انتخابات کردن ..امروز هم تایید صلاحیت شدن .. همین کافی است تا موجی از مردم مثلا به لج وزارت کشور که اینا رو اول رد صلاحیت کردن بیان و رای بدن و بعدا بگن مشارکت ملیونی در انتخابات داشتن مردم .. از این بازی های کثیف بدم میاد.. بدجور همه چی رو بازیچه قرار دادند !!! 

پ ن :اگر شخصی مث تابش رد صلاحیت میشد میگفتیم یه چیزی .. این ها که از خودشونن و فقط یه کم ادعای روشنفکری و زبون درازی دارند و دیدیم که هیچ غلطی نتونستن تو این مدت بکنن :|


نوشته شده در دوشنبه 90/10/26ساعت 12:13 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

دلم زیارت میخواد..
دلم غربت پشت اذن دخول رو میخواد..
دلم خواب الودگی اول رسیدن رو میخواد .. 
دلم خنده روییه و سبک بالیه بعد زیارت رو میخواد
این روزها دلم فقط زیارت میخواد و بس  


نوشته شده در جمعه 90/10/23ساعت 8:44 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

شما هم وقتی جلوی اینه وایمیستین با موهای سفیدتون مث من زیاد ور میرین ؟؟

یعنی شما هم میپیچین دور انگشتتون نگه میدارین تا فر بشه و بخندین ؟ یا حتی  فرق سرتون رو جوری باز میکنید که کاملا چند شاخه تو چشم باشه و یه لبخند شیطنت امیزی بزنید و بگید اخی جوونی کجایی که یادت بخیر ؟:دی


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 11:54 صبح توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

رفتم پلیس پلاس ده  واسه تمدید گذرنامه ام .. سوالات عجیب غریب میپرسید منم اعصابم یه کم سرجاش نبود نمیتونستم درست جواب بدم چه برسه به مودب بودن !!
میگم اومدم واسه تمدید !
میگه تمدید؟؟؟؟!!!
نیگاش کردم میگم بله !
میگه :وا مگه کی گذرنامه گرفتی ؟!!
سکوت میکنم  

میگه رضایت پدرت رو بده !
با تعجب نیگاش کردم و میگم رضایت نمیخواد خو!
میگه :چرا میخواد .لیدی های +18 نیاز ندارن .
نیگاش میکنم و سکوت میکنم .. 

لب خند مزخرفی میزنه و میگه کجا میخوای بری؟
لب گاز میگیرم و  اروم به حالت زمزمه و زبون نیش دار  بهش میگم : انتالیای معلی! 
زیر چشمی نیگا میکنه و میگه با کی ؟
به انگلیسی به افسره میگم به تنهایی ، مشکل داری انگار  شما .اره؟؟
جوابمو میده نه. معذرت میخوام .. سرشو میندازه پایین و کارشو میکنه ! بقیه که تو نوبت نشستن چپ چپ نیگام میکنن .همه ادم های شهرستانی و روستا نشین هستند که واسه مکه و کربلا فرم پر میکنن و پچ پچ هاشون با هم رو میشنوم که میگن با کدوم کاروان میرین ؟کی حرکتتونه و ....سعی میکنم به روی خودم نیارم .. میگه گذرنامه ات رو بده ..میدم بدون نیگاه به تاریخ اول نیگا به مهر های خروج میکنه و میگه .گفتی کجا میخوای بری؟؟  در اون لحظه فقط میخواستم بهش بگم میخوام برم اون دنیا سلامی به اجدادت برسونم !! سکوت میکنم و زل میزنم بهش .. 
دنیای پستی شده !!!  


نوشته شده در سه شنبه 90/10/20ساعت 1:8 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >