روزنوشت یک دختر بچه
معمای شنود شرکت بالاخره حل شد ! چند وقت پیش خانومای شرکت نشسته بودن دور هم و غیبت شوهراشون و این حرفا...فردا صبحش مدیر عامل میاد و میگه :فلان حرف میزدین.چرا اخه ؟ دیگه تا مدت ها بچه ها زیر میز و پشت قاب عکسها دنبال میکروفن و دوربین مخفی و ... بودن! امروز مهندس ن. برگشته میگه :بین خودمون بمونه ها اما فقط من هر روز عصر چند تا برگ باطله میریختم روی میز اینا و میرفتم .اینا در حین صحبت نا خود آگاه روی برگه هاشون چیزهایی مینوشتن که به راحتی میشد بفهمی چی به چیه و این جوری مدیریت روحی میکردم !!!! یعنی حدود پند ثانیه نیگاش کردم!!!
نوشته شده در دوشنبه 90/6/7ساعت
1:2 صبح توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |