سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















روزنوشت یک دختر بچه

خب این عروسی هم به خیر و خوشی تموم شد !
بماند که یک هفته تمام دربست در اختیار این عروسی بودیم و نتونستیم حتی درست درمون بخوابیم اما خب بالاخره تموم شد ..مبارکشون باشه :دی

و بدین وسیله دختر های کوچک تر از من ِ فامیل هم همه تموم شدند و من ماندم و لبخند بر لب و بی خیالی  و چشم غره اطرافیان و حرص خوردن مادر بزرگ عزیزتر از جان و حاضر جوابیه پدر جان که دوست دارن دخترشون زیر سرشون باشه و خنده حضار :دی  


نوشته شده در شنبه 90/12/13ساعت 10:31 صبح توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |