روزنوشت یک دختر بچه
روزهای اولی که میرفتم این شرکت ..از کنار پارک که رد میشدم توی ذهنم تصویر پاییز بود که بارون بباره و من مث دیوونه ها بیام توی پارک قدم بزنم .. پاییز امد ..اولین باران پاییزی امد ..و من اونجا نبودم .. اون پارک در حق ارزوهایم خیانت کرد ..
نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت
2:56 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |