روزنوشت یک دختر بچه
شرکتی که مدیر عامل بر وزن باد باشه موندنش هدر دادنه وقته ..اما اولویت ها رو باید در نظر داشت .نمیشه همه چی رو فدای بادی بودن مدیر کرد که .. الان به من یه چی میگه میره اون اتاق یه چی دیگه ..تلفنش زنگ میخوره میحرفه بعد دوباره یه چیز جدید میگه .. خیلی باحال و مزخرفه در کل ..گفته باشم ! حرف ها و تعهدات قبل قرارداد یه مقوله است ..حرف ها و تعهدات ذکر شده در قرار داد یه مقوله و حرف ها و انتظارات و اختیارات بعد قرار داد یه مقوله ی کاملا جدا... اصن فک نکن حتی 10% مچ میشن با هم ..اصن و ابدا روز اول قرارداد نوشتیم ..یادمه که گفتم :من عجله ندارم و مهندس ن. گفت:من اما عجله دارم .. الان چندین روزه قراره قرارداد عوض بشه ..نه اون عجله داره نه من .. من بهتر میشناسم محیط رو و اونم توی شلوغی کارهای فراموش میکنه ظاهرا.. اما بحث حول و حوش قرار داد خیلی سنگین شده .. و واقعا اون چیزی نیست که من میخواستم :(نه محیط کارم نه شرایطش نه موقعیتم ... قرار داد واسه کاری ببندم که احساس میکنم اصلا دوستش ندارم .. نتایج بررسی ها نشان میدهد مهندس ن. به همه ی کادر شرکت گفته شما نفر اول شرکتی و همه کاره ی شرکت ..کارت رو به بهترین نحو انجام بده و فقط با من هماهنگ شو ..و تفاوت من با بقیه اینه که این تبصره اضافه تر دارم که بقیه با تو هم یه کم هماهنگ بشن عمقی و ظاهرا فقط با تو هماهنگ بشن .. :-| همین دیروز بود که به عابد گفتم آچار فرانسه ..و از عقوبت حرفم نترسیدم که امروز خودم رو در نقش اچار فرانسه یافتم .. شرط اول : با هر کدوم از بچه های شرکت رفتی بیرون فرداش چک تسویه حساب باید روی میزش باشه !