سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















روزنوشت یک دختر بچه

بالاخره موفق شدم یه کم به روش های مختلف ملت رو به قطب خودم جذب کنم و از وابستگی لحظه به لحظه به حضور مهندس کم کنم..

بماند که روی تمام گند کاری هاشون ماله کشیدم و مهندس به روی خودش نیاورد... حالا اینا شدن بچه های من و مهندس هر چی بخواد غر بزنه جلوی من روش نمیشه .. همین چیزی بود که میخواستم ...

حالا مونده درست کردن یه سری اخلاق ها و یه سری شخصیت های زیر آب زده شده جلوی مهندس و مهمتر از همه سیستم درامد شرکت ... 

فعلا دو نفریم که مشکل داریم با این سیستم ..یک نفر دیگه و مهندس هستند که حق نظر دارند..باید وقت گذاشت تا درست بشه .. 

امید به خدا 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/16ساعت 9:42 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

یک مثال مشهور وجود دارد در شرکت که شما هر روز باید اون رو بشنوید و هر دفعه صدای خنده حضار همراهی میکنه این مثال رو .. 
"یه نفر می میره و میره به اون دنیا . چون گناهکار بوده می خواهند اون رو ببرن جهنم ولی به خاطر اینکه بار گناهاش سبک بوده بهش حق انتخاب می دن تا بین جهنم ایرانی و جهنم خارجی یکی رو انتخاب کنه  !
طرف می پرسه : فرق این دوتا با هم چیه ؟
می گویند : فرقشون در اینه که در جهنم ایرانی هر روز قیر داغ را با قیف در حلقوم گناهکاران می ریزند ولی در جهنم خارجی ها هفته ای دو بار این عمل را اجرا می کنند !
طرف یه کم فکر می کنه و بعد می گه : جهنم خارجی بهتره ، چون هم عذابش کمتره و هم جاذبه توریستش بیشتره !
خلاصه طرف را با انتخاب خودش به جهنم خارجی ها می برن و همون روز اول قیر را با قیف میکنن تو حلقش . با این کار نعره طرف تا آسمون هفتم می ره و پیش خودش فکر می کنه تو جهنم ایرانی ها دیگه باید چه خبر باشه !!!!
شخص مذکور (همون طرف) ، یه روز گذرش به جهنم ایرانی ها می خوره و می بینه همه اونجا شاد و شنگولند و دارن می زنن و می خونن. از یکی می پرسه : این جا که عذابش بیشتره ، پس چرا همه شنگولند ؟
اون یکی طرف ، بشکن زنان ، جواب می ده : خودت رو منتقل کن این جا خیلی خوش می گذره .
آخه با این عذاب چه جوری خوش می گذره ؟
 این جا یه روز قیر هست ،‏قیف نیست . یه روز قیف هست ، قیر نیست . یه روز هر دوتاش هست ، مسئولش نیست. تازه یه روز همه هستند می خوره به تعطیلی ‍‍؛ خلاصه که هر شش ماه یه بار هم نوبت ما نمی شه !!! " 

 


نوشته شده در شنبه 90/6/12ساعت 11:2 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

معمای شنود شرکت بالاخره حل شد !

چند وقت پیش خانومای شرکت نشسته بودن دور هم و غیبت شوهراشون و این حرفا...فردا صبحش مدیر عامل میاد و میگه :فلان حرف میزدین.چرا اخه ؟

دیگه تا مدت ها بچه ها زیر میز و پشت قاب عکسها دنبال میکروفن و دوربین مخفی و ... بودن!

امروز مهندس ن. برگشته میگه :بین خودمون بمونه ها اما فقط من هر روز عصر چند تا برگ باطله میریختم روی میز اینا و میرفتم .اینا در حین صحبت نا خود آگاه روی برگه هاشون چیزهایی مینوشتن که به راحتی میشد بفهمی چی به چیه و این جوری مدیریت روحی میکردم !!!!

یعنی حدود پند ثانیه نیگاش کردم!!!


نوشته شده در دوشنبه 90/6/7ساعت 1:2 صبح توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |