روزنوشت یک دختر بچه
بدم می اید از لحظه های چه کنم چه کنم که هرکی بهت میرسه میگه استخاره کن .. خدا نکن این کارو با اعصاب من لطفا :( نشستم بنویسم از تمام افکار یاس اوری که به ذهنم هجوم اوردند اما تصمیم گرفتم هیچ کدوم رو مکتوب نکنم .. مکتوب شدن یعنی باور ... نمیخواهم حتی باور کنم این افکار زاده ی ذهن منه !!!
بدم می یاد که در سن 25 سالگی کاسه چه کنم چه کنم دستم باشد. .. بدم می یاد ..خب ؟؟
خدا خودت یه کم به علایق و سلایقم نیگا بنداز که شرمنده خاص و عام نشیم ..قربون دستت شب جمعه ای :)
نوشته شده در پنج شنبه 90/11/13ساعت
11:33 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |
نوشته شده در سه شنبه 90/11/11ساعت
1:31 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |