سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















روزنوشت یک دختر بچه

خبیثانه ی خبیثانه ته دلم ذوق کرد وقتی دیدم دارم خداحافظی میکنم و همه پکر بودن و بغض و اشک و اینا .. از اینکه جوری از اونجا اومدم که همه میخواستن باشم و از رئیس تا زیر دست از رفتنم ناراضی بودن احساس رضایت نسبی دارم ..


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 2:48 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

تا محیط کاریه احترام و  جو کاری است و به محض اینکه دیگر تو کارمند نباشی دور محبت و احساسی محیط به سمتت هجوم می آره ...
فقط همین کم بود که اشک این بچه کار اموزا رو ببینم که وقتی شنیدن من دیگه نیستم هقی زدن زیر گریه .. مهد کودک بوده خبر نداشتم !!! 


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 2:47 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

اعلام استعفا رو چند روز پیش کردم و به خاطر انسانیت درونیم گفتم یه دو هفته ای میام و میرم تا نفر بعدی کار رو تحویل بگیره .. 

بماند که هر روز رفتم چند ساعتی بودم و اونجا یه حس بدی دارم ..دیگه نه اونجا مال منه نه من مال اونجا اما دارم کار انجام میدم ..این حس بدیه .. تمام شد.امروز وجه اش رو دریافت کردم و برگ تسویه حساب رو کامل امضا کردم .. تمام شد !!!!!!


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/2ساعت 2:44 عصر توسط دختر خانوم| نظرات ( ) |

<      1   2